سفارش تبلیغ
صبا ویژن





























مختلف

اولین هفته ای که گروهی(6 نفره ) واسه کارآموزی رفتیم بیمارستان خیلی

قیافه های جالبی داشتیم........خیال باطل.

روپوش همه کوتاه و.......

شلوار هیچ کدوممون مشکی و پارچه ای نبود!!!!!!!

مدل مو.... بیخیالش شم بهتره...

سوپروایزرم نامردی نکرده بود و  بدون تذکر اسمارو رد کرده بود بخش پرستاری

و مامایی دانشگاه کلافه.

با تماس یکی از دوستامون که دانشگاه بود فهمیدیم مدیر گروه اعلامیه زده تو

بخش که

 "هر چه سریعتر همه ی بچه های گروه 9 پرستاری 88 به بخش

مراجعه کنن"

ما هم از همه جا بی خبر و خوش خیال پشت گوش انداختیم خیال باطل.

تا 4 روز بعدش که رفتیم دانشگاه.....

سر کلاس اسامی رو بلند خوندن و ما رو کشیدن بخش نگران.

واااااااااااااااای قیافه ی مدیر گروه رو هیچ وقت فراموش نمیکنم استرس

شروع کرد به داد زدن که شما میخواستید برید عروسی یا بیمارستان!!!!!!

فک کردید میتونید از دست من در برید!!!!!!

باید گروهتون معلق بشه!!!!!!!

هیچ کدوم جرات حرف زدن نداشتیم......

البته میدونستیم می خواد بترسونه ما رو.

دستشو خونده بودیم، گذاشتیم خوب داد بزنه تخلیه شه.....

بعدش یه عذر خواهی الکی و دست آخرم جیم شدیم و گروهمون معلق نشد.

جالب ترین عکسای دوره کارآموزیمونم همون عکسای اولین هفتس که رفتیم

بیمارستان لبخند.

بعد از اون هفته سعی کردیم به قول اونا "بهتر" باشیم!!!!!! حداقل تو

بیمارستان دولتی!!!!!!!!

آخه خیلی گیر میدن!!!!!!!!!عصبانی

گاهی وقتا کلافمون میکنن، اما چون پرستاری رو دوست داریم تا یه حدی

مجبور شدیم زیر بارشون بریم (فقط تا یه حد کم)

فعلا" زور دست سوپروایزر و هدنرس و مدیر گروهه و ما هنوز دانشجوییم

گریه

 

 

 


نوشته شده در سه شنبه 93/5/14ساعت 8:8 عصر توسط مریم ذوقی| نظرات ( ) |